یکی از نمونه های نظارت والدینی این است که والدین از نوجوان خود بپرسند به کجا خواهد رفت و با کدام دوستانش خواهد بود. نظارت والدینی را نباید با فرزندپروری مستبدانه اشتباه گرفت: سبکی که در أن والدین به صورت آشکارا نظارت دارند و به نظرات فرزندان توجه ندارند. اما نوجوانان قطعة دروغ می گویند و برای والدین دشوار است که به فرزندان خود اعتماد کنند.
دارلینگ و همکاران (۲۰۰۰) از نوجوانان درباره دروغ گویی به والدین سؤالاتی پرسیدند و دریافتند که اکثر نوجوانان در برهه های زمانی مختلف درباره برخی امور نظیر کارهایی که با دوستانشان انجام داده بودند، تمام کردن یا نکردن تکالیفشان و فیلمی که در سینما دیده بودند به والدین خود دروغ گفته اند. آنها در بیشتر موارد درباره موضوعاتی دروغ می گفتند که به نظرشان بی اهمیت بودند.
دلایل این دروغ گویی مأیوس نکردن والدین و اعتقاد به این مسئله بود که والدینشان حق کنترل رفتارهای آنان را نداشتند. نوجوانان در زمان هایی که مسائل مورد بحث برایشان اهمیت داشت و زمانی که تصور می کردند می توانند دیدگاه والدین خود را تغییر دهند، کمترین دروغ گویی را داشتند. جالب آنکه این صداقت اغلب به شکل گیری جر و بحث هایی با والدین منجر می شد؛ اما به اعتقاد این نوجوانان چنین بحثهایی در مورد مسائل مهم ارزشش را داشت.
کالیس و الوثبر (۱۹۹۴) استدلال می کنند که کشمکش میان والدین و نوجوانان امری طبیعی است؛ زیرا تمایل آنان برای داشتن استقلال از تمايل والدین برای دادن این استقلال فراتر می رود. این مسئله اجتناب ناپذیر است؛ زیرا والدین به صورت غریزی می خواهند فرزندان خود را از آسیب ها مصون دارند. به اعتقاد آنها وجود اختلاف نظر سالم میان والدین و نوجوانان می تواند در طول زمان به اعتماد و توافق بیشتر منجر شود.
همچنین تحقیق دارلینگ مشخص نمود، هنگامی که نوجوانان اقتدار والدین خود را مشروع بدانند، حتی زمان هایی که والدین در نزدیکی آنها نباشند از دستوراتشان سرپیچی نمی کنند.