به علاوه، ممکن است ماهیچه ها در یک لحظه دچار تنش شده و کارکرد خود را از دست بدهند اما در لحظه دیگر سالم باشد. معمولا افراد نمی دانند چه اتفاقی می افتد و این رفتار را رفتار تخریبی آگاهانه می دانند در حقیقت فرد نمی تواند از این رفتار اجتناب کند.
حتی رفتار مخرب نیز گاهی به طرق مختلف ادراک می شود و ابزاری برای ناامیدی و تندخویی بیمار ام اس تلقی می شود. مردی هرگاه خودش عصبانی بود، همسرش را نیز عصبانی می کرد، ولی نمی توانست این عصبانیت را مستقیما ابراز کند. اما هم زنان و هم مردانی که از بیمار ام اس نگهداری می کنند نسبت به جزئی ترین مسائل در موقعیتهای عصبی با خشونت واکنش نشان می دهند. این موقعیت ها نیازمند بررسی دقیق است.
بیماران به زدن، انداختن، یا پرتاب شی به سمت همسرشان اعتراف می کنند، اما باید به آنان کمک کرد یا موضوع را با پزشک عمومی در جریان گذاشت. ترس از قضاوت و تنبیه با احساس گناه همراه است. متاسفانه هیچ یک از اینها برای پیشگیری از عود مجدد کافی نیستند. پزشک عمومی باید تعیین کند آیا آسیب واقعی رخ داده یا نه. پرستار کمک می کند تا ببینند پس از بیماری چه کارهایی را نمی توانند انجام دهند و در مورد چه چیزهایی اغراق کرده اند.
واضح و روشن است که در صورت خشونت خطرناک می طلبد چهار چشمی مراقب فرد بیمار باشیم، اما اشکال متوسط سواستفاده زناشویی را در منزل بهتر می توان مدیریت کرد. فردی که همسر خود را دوست دارد در شرایط نرمال از او مراقبت می کند ولی هر از گاهی از کوره در می رود محیط شادتری نسبت به مراکز نگهداری برای بیمار ایجاد کند که استانداردهای مراقبتی پایین آنها حتی بیمار را در معرض سواستفاده نیز قرار می دهد. (یادم می آید بیماری می گفت از مراقبت های مادر الکلی خود محروم مانده و در کودکی به یتیم خانه ای سپرده شده بود که توسط سرپرستی الکی اداره می شد).
درست مثل سایر سواستفاده ها در روابط زناشویی، سنجش این موقعیت ها نیز دشوار است و به راحتی نمی توان در مورد سلامت بیمار و خانواده اش قضاوت کرد. بیمار ام اسی که مورد سوء استفاده است شاید لب باز نکند؛ شاید یادش نیاید، شاید بخواهد با همسرش بماند و احساس می کنند سواستفاده تقصیر آنان است، یا شاید سطح سوء استفاده آنقدر زیاد نبوده است.
شوهری می دانست همسرش را خشمگین می سازد و از این که با چماق همسرش آسیب جدی نمی بیند به خود می بالید. او قطعا با ترک منزل موافق نبود چون همسرش او را کتک می زد. اما خدمات اجتماعی با وجود همسر و مشاور تغییر کرد و سطح حمایتی که خانواده به ارمغان می آورد افزایش یافت و به نیازهای همسرش بیشتر توجه می کرد.