کننده اصلی کار است ولو اینکه تنها نقش کوچکی در دستیابی به هدف نهایی داشته باشد، بله، این پایان و آخر کار است که مهم است نه تلاش های بی نتیجه، چون ضمن آنکه کار ناتمام فرد را به مقصودش نمی رساند بلکه این حالت کار فرد را از تجربه کردن رضایت روحی نیز محروم می کند. این در حالی است که فرد جهت پویایی و سرزندگی نیاز مبرمی به خودباوری دارد اما کار ناتمام این لازمه مهم پویایی روانی را به شخص ارزانی نمی کند. لذا بدین علت است که فرد باید پیش از دست گذاشتن بر روی کاری، به دقت پایان کار را نیز در نظر بگیرد چون کار ناتمام اعتماد به نفس فرد را متزلزل کرده و این ضایعه، ضایعه ای پربازتاب و فراگیر است از طرف دیگر، از آنجا که فرد به طور ذاتی از کار سخت و ملالت بار گریزان است بدین علت فرد باید تا سر حد امکان بر این ویژگی کسالت بار کار غلبه کرده و این مهم نیز با همزمان کردن انجام این کار با یک فعالیت جالب بسادگی قابل حصول است. برای مثال اگر زن بیش فعال از تا کردن لباس های شسته شده و یا انجام تحرکات بدنی گریزان است این زن مثالی می تواند این کارها را همزمان با فعالیت های لذت بخشی چون دیدن سریال مورد علاقه اش انجام دهد.