هار گرایو (۱۹۹۴، به نقل از میرزایی، ۱۳۹۲) با استفاده از عقاید برخاسته از خانواده درمانی، بخشش را به صورت یک نظریه معتبر در آورد. وی فرآیند بخشش را از طریق دو مقوله فراگیر تبرئه و بخشش مفهوم سازی می کند. تبرئه شامل بصیرت، درک و فهم است. کسی را که در حق او بی انصافی شده را قادر می سازد بار تقصیر را از دوش کسی که باعث آسیب و تألم شده، بردارد. بصیرت به فرد اجازه میدهد که الگوهای زیان بخشی که باعث تداوم رفتارهای غیرمنصفانه می شود را شناسایی و اصلاح نماید. درک و فهم، امکان باز شناسی محدودیت های افراد خاطی را بدون رفع مسئولیت از آنان فراهم می سازد. دومین مقوله ای که هارگرایو مطرح می کند بخشش است که شامل: الف) فرصت دادن برای جبران عمل. ب) عمل آشکاری بخشش. فرد متألم با فرصت دادن به شخص خاطی برای جبران عمل ارتکابی، به او اجازه میدهد که با مبادرت به اعمالی که ارزشمند هستند به ترمیم و بهبودی رابطه بپردازد. عمل بخشش به طور آشکار شامل بحث و گفتگوی آزادانه در مورد رفتارهای اشتباه قبلی است و الگوهای ارتباطی دیگری را وارد عرصه می کند. وی بخشش را به صورت مواج یا تقابل وارد بین چهار عامل (بینش، درک، فرصت جبران و بخشش آشکار) به صورت کوشش پیش رونده برای بخشیدن و حفظ رابطه تلقی می کند (هار گرايو، ۱۹۹۴).
موضوع پیشنهادی پایان نامه روانشناسی :
بررسی اثربخشی بخشش درمانی بر استقلال فردی و خود تنظیمی هیجانی زوجین در ...