افرادی که این توانایی در آنها ضعیف است، غالبا از اختلالی به نام دیسمیا (dyssemia) رنج می برند. این افراد قادر به درک، و در نتیجه عمل کردن بر اساس آن نشانه های غیر کلامی که زمینه ساز روابط مناسب است، نمی باشند. نمودهای خارجی این ناتوانی نامحسوس اجتماعی بسیار مشخص است: این افراد نمی توانند به طور مثال نشانه های پایان یک مکالمه را درک کنند. آنها با غفلت در مورد علائمی که گویای روان بودن یک رابطه دوطرفه است، موجب بر هم ریختن آرامش مخاطبان خود می شوند. بیشترین پژوهش در زمینه دیسمیا در مورد کودکان صورت گرفته است و دلیل عمده این امر تعداد زیاد بچه هایی است که به خاطر این ناراحتی در مدرسه به آنان به چشم انزوایشدگان اجتماعی می نگرند. کودکی که دچار این مشکل باشد، به طور مثال، به کسی که با او صحبت می کند نمی نگرد، موقع صحبت با دیگری زیاد به او نزدیک می شود، حالت های چهره اش با وضعیت عاطفی او ناهمخوان است و به نظر می رسد نسبت به احساسات دیگران بی تفاوت است. ممکن است تمام این حالت ها را به حساب «بچه بودن» وی بگذاریم، اما بیشتر کودکان هم سن این کودک دارای چنین مشکلاتی نیستند. دیسمیا، در بزرگسالان نیز با رفتارهای ناهمخوان مشابهی خودنمایی می کند. نقاط کور اجتماعی که برای کودکان دچار دیسمیا دردسر ساز است، در زمان بزرگسالی نیز مشکل آفرین خواهد شد و دامنه آن از عدم توانایی در دنبال کردن علائم غیر کلامی تا ایجاد یک رابطه جدید ادامه دارد. به علاوه فردی که برای شغلی استخدام شده، باید بتواند انتظارات اجتماعی لازمه آن شغل را بشناسد و بیمار مبتلا به دیسمیا از این کار ناتوان است. این گونه افراد اغلب از نظر اجتماعی منزوی می گردند.
موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :
بررسی عوامل فردی و اجتماعی موثر بر بروز اختلال دیسمیا در کودکان