برای مثال رابطه بین SES و رشد اجتماعی و بزهکاری ممکن است بازتاب دهنده اختلاف طبقاتی باشد، اگرچه تحقيقات سازگارپذیری نشان می دهند که اینطور نمی باشد. ممکن است تفاوت هایی در فرصت های موجود برای طبقهای مختلف اجتماعی وجود داشته باشد (مثل مدرسه هایی با بودجه بهتر و گذراندن اوقات فراغت در مناطق تروتمندتر )، این تفاوت حتی در سیستم هایی نیز وجود دارند که معتقدند تفاوت ها بر اساس استعداد افراد می باشند.
ممکن است تفاوتهایی در مسائی سلامت روانی وجود داشته باشد. اینکه شما احساس می کنید می توانید در بین دوستان خود بمانید و به دوستی با آنها ادامه دهید و برای اتها پذیرفه شده هستید. این مسائل بیشتر مسائل فرعی هستند و در روابط دو طرفه جا ندارند : ممکن است هم زمان با این مساله معایب وجود فقر هم پدیدار شود.
دلیل این مساله هر چیزی که باشد ما باید مطمئنا به بررسی لحظه به لحظه تأثیرات ایا امر بپردازیم روش هایی که بررسی مغییرهای دقیق تری غیر از SES می پردازند میوانند مفیدتر باشند و من در مورد این متغيير بطور كامل بحث خواهم کرد. این روش باعث می شود تا اسان بر این پرسش را مورد بررسی قرار دهیم که چرا در طبقه ای اجتماعی و یا دیگر زمینه ها و زنجیره های علت و معلولی اختلاف وجود دارد.
البته ما نمی توانیم خود عامل اختلاف طبقاتی را به طور کامل در مساله رشد نادیدی بگیریم چرا که تا این جا بیانگر اختلاف در ترواء تحصیلات و فرصتهای شغلی بوده است. نکته ای که باید در این جا به آن اشاره شود میزان مشکلاتی است که مردم از آنها رنج می برند. بعضی از آنها متداول هستند و برخی دیگر غیر متداول، نادر و یا خیلی شدید هستند.
پیامدهای خیلی شدید این مساله (پست، شمردن یک گروه خاص در اجتماع) و پیامدهای خفیف تر زاخساس خودبرتر بینی و پیش داوری در مورد افراد خارج از گروه ممکن است به توضیحات متفاوتی نیاز داشته باشند. در این جا مجالی برای توضیح روانشناسی کارهای هیتلر وجود ندارد. اگر چه تاریخ شناسان به ارائه تفسیرهایی در زمینه انگیزه دیکتاتور شدن یک بچه استرالیایی روستایی صحبت می کنند که این همه خرابی و ویرانی به بار آورده است.
تا این جا فرصت بیشتری برای این مساله داشته ایم تا درک بهتری را از تأثیرات قضاوت هایی در حد متوسط بر جنون (پارونیا) و مرض خودبزرگ پنداری صحبت کنیم. تفاوت میان دلایل بروز اختلالات شدید و خفیف به خوبی در تحقیقات کمبود شناختی نشان داده شده است. این تحقیق تا حد زیادی نشان دهنده الگوهای تفاوت علت و معلولی در عقب افتادگی خفیف و شدید می باشد. (IQ بین ۵۰ و ۶۹ ( ,IQ کمتر از ۵۰(- عقب افادگی شدید ممکن است در ارتباط با اختلال سیستم عصبی مرکزی باشد.
کودکانی که بعد از تولد در آنها عقب افتادگی تشخیص داده می شود نسبت به انتهایی که قبل از تولد این مساله در آنها تشخیص داده شده است دارای مشکلات بسیار بیشتری می باشند. آنها دارای میزان Apgar ضعیفتری در بعد از تولد هستند که اندازه آن بسیار کوچک می باشد، در انتها اندازه سر بسیار کوچک میباشد که نشان دهنده عقب افتادگی در رشد است که باعث ایجاد مشکلات زیادی در حین تولد و یا آسیبهای فیزیکی بعدی خواهد شد.