در آن، درمانگر همواره نقشی بی طرفانه داشت و کم و بیش ناشناخته می ماند در حالی که امیدوار بود بیماران، تحریفهای اساسی خود را روی آن صفحه سفید انتقال دهند.
پس از اینکه انتقال، یا تظاهرات زنده روابط پیشین با پدر و مادر برای تحلیل و بررسی در اختیار درمانگر قرار می گرفت، وی می توانست زندگی گذشته بیمار را با دقت فراوان بازسازی کند. این طور تصور می شد که اگر درمانگر، خود را فردی متمایز و برجسته به حساب بیاورد، چنین انتقالی دشوار خواهد شد.
ولی صفحه سفید را فراموش کنید، زیرا الگوی مناسبی برای درمان مؤثر نبوده و نیست. تصور استفاده از تحریفات موجود به منظور بازسازی زندگی گذشته، بخشی از نظریه ای کهنه و منسوخ شده است که در آن، درمانگر همچون فردی باستان شناس، با شکیبایی و حوصله فراوان، به تراشیدن لایه های دهه های گذشته همت می گماشت تا آسیبهای روحی احتمالی پیشین را کشف کند.
الگوی کارآمدتر در این زمینه، درک بهتر گذشته با هدف در یافتن ارتباط فعلی درمانگر و بیمار است. در عین حال، این دو الگو به اندازه کافی این شایستگی را ندارند رویارویی انسانی و کامل موجود در روان درمانی، قربانی آنها شوند.. آیا فروید به طور معمول، از الگوی صفحه سفید پیروی می کرد؟ پاسخ این پرسش به طور معمول، منفی است.
این واقعیت را می توان پس از خواندن توصیفهای درمانی او، یا نوشته های افرادی که توسط فروید روانکاوی شده اند، دریافت سیگار برگ پیروزی را که فروید پس از تعبیری قاطع به بیمار تعارف می کرد، در نظر بگیرید.
فروید را در حالتی به تصویر بکشید که بیمار را از شتاب کردن و هجوم بردن به زمینه های دیگر، باز می داشت و می کوشید او را آرام سازد تا با هم، گرمای حاصل از بصیرت را دریابند و از آن لذت ببرند.