منظور از مواجهه، ارائه مکرر و مستمر محرک ترسناک و محرکی است که شخص قبلا از آن اجتناب می کرده تا دیگر از آن نترسد و اجتناب نکند (یعنی دنبال علائم امنیت و رفتار تأمین امنیت نباشد). این تغییر وقتی محتمل تر می شود که نشانه های درونی ترس و سایر بافت های مهم، به شكل منظم تولید شوند و نتیجهی وضعیت اجتماعی به طرز غیر منتظره ای مثبت باشد چون شخص مجبور می شود در تهدید آمیز بودن وضعیت تجدید نظر کند. این فرایند شباهت زیادی به خاموشی آموزی به حیوانات و انسان ها دارد، به همین دلیل، خاموشی از شروع مطالعات آزمایشی روان شناسی (واتسون و رینر، ۱۹۲۰) تا رشته فعلی علم عصب نگر (برای مثال، مایرز و دیویس ۲، ۲۰۰۲) عنصر اصلی مواجهه شناخته شده است. نظریه های نوین یادگیری در زمینه خاموشی فرض را بر این میگذارد که دلیل شرطی شدن این است که آزمودنی ها، نشانه های مربوطه (محرک شرطی و محرک غیر شرطی) و بافت های وضعیتی را بازنمایی کرده و درباره متداعی بودن این نشانه ها و وضعیت ها اطلاعاتی کسب می کنند مایرز و دیویس، ۲۰۰۲). این تداعی ها می توانند تحریکی (فعال شدن یک بازنمایی باعث فعال شدن بازنمایی دیگر می شود) یا بازداشتی (فعال شدن یک بازنمایی، فعال شدن بازنمایی دیگر را بازداری می کند) باشند. شکل گیری تداعی تحریکی بین بازنمایی محرک شرطی و محرک غیر شرطي، فراگیری پاسخ های شرطی را توضیح می دهد. بازنمایی محرک غیر شرطی به طور غیر مستقیم از طریق تداعی آن با بازنمایی محرک شرطی فعال می شود که خودش متقابلا ماشهی پاسخ شرطی را می چکاند. خاموشی هم فرایندی با چند مکانیسم (مایرز و دیویس، ۲۰۰۲) است که یادگیری جدیدی را هم که تداعی تحریکی محرک شرطی و محرک غیر شرطی را بازداری می کند، در بر می گیرد. آزمودنی به عنوان بخشی از این یادگیری جدید، وابستگی محرک شرطی - محرک غیر شرطی را طوری تغییر می دهد که محرک شرطی دیگر علامت دهنده رویداد آزارنده نباشد و ابراز پاسخ ترس را بازداری کند (مایرز و دیویس، ۲۰۰۲).