معمولا قبل از وقوع بحران اصلی، شرایط فرد خیلی هم مطلوب نبوده است ولی بحران اصلی ضربه نهایی را وارد می کند و در صورتی که بتوانید آن را پیدا کنید، به معدنی از اطلاعات مفید و موثر خواهید رسید.
گاهی اوقات با پرسیدن این عبارت «چرا حالا؟» درد و رنج ها و هم چنین نیاز به تغییر خود را نمایان می کنند. چه اتفاقاتی افتاده است؟ آیا میزان گرمی و اشتیاق در خانواده تغییر کرده است؟ آیا مشکل مالی پیش آمده است؟ آیا فرد احساس می کند دیگر قادر نیست به اهداف خود دست پیدا کند، مثلا یک پیانیست کنسرت یا دونده ماراتن شود؟
البته همیشه هم با پرسیدن چنین سؤالاتی نمی توان به علت انتخاب زمان کنونی برای مشاوره پی برد. برخی از افراد با یک بحران، مدت ها کنار می آیند ولی بعد از چندی تحمل شان به پایان می رسد و تازه در آن موقع بحران خود را نشان می دهد.
مثلا خانمی در سنین پایین تر مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بود و این مسئله در او موجب خودآزاری، دله دزدی از مغازه ها، اعتیاد به الکل و مواد مخدر شده بود. او این جریان را برای هیچ کس تعریف کرده بود تا این که بالاخره صبرش تمام شد و ماجرا را برای مشاور خود شرح داد.
رسیدن به پاسخ «چرا حالا؟» خیلی دشوار است ولی به هر حال اگر او نیز به عنوان یک دله دزد معمولی یا یک معتاد همانند سایر معتادها در نظر گرفته می شد، ضرورت توضیح درباره ماجرای غم انگیزش را دیرتر حس می کرد و شاید اصلا آن را مطرح نمی کرد.