انجام پروپوزال نویسی کارشناسی ارشد مشاوره و روانشناسی

امروزه اساس نگرش های اجتماعات با ایمان نسبت به بیماران روانی را، تاریخی طولانی مدت و پیچیده از مراقبت، دلسوزی و رنج و مشقت شکل می دهد.

نگاهی به زندگی جان فرزند خدا، آنتون بویژن، اجتماع جيل و عده ایی از اجتماعات مذهبی امروزی، این امکان را به ما می دهد تا به دیدی وسیع تر و دقیق تر از ارتباط تاریخی بین مذهب و مراقبت از بیماران روانی چه از منظر غرب و چه شرق دست یابیم.

پیش از قرون وسطی نخستین گزارشات ثبت شده، اطلاعاتی را در مورد اولین پزشکان جادوگر (شمن) به دست می دهد. فرد شمن را اغلب به داشتن بیماری روانی می شناختند. این بیماری موجب توهم بینایی در وی می شده و به عقیده مردم او را قادر می ساخت تا با جهان ارواح که منشاء همه بیماری ها و امراض جسمی تلقی می شد، در ارتباط باشد. مصرف الکل و یا داروهای توهم زا نیز می توانست به افزایش چنین توانایی کمک کند.

از این رو، بیماری روانی در جوامع بدوی اغلب مورد توجه و احترام زیادی بود. پیشرفتهای اجتماعی نشان داد که بیماری روانی شدید (که دیوانگی یا جنون نیز نامیده می شود)، نتیجه یک اختلال روانشناختی می باشد. یونانیان در قرن چهارم پیش از میلاد اذعان کردند که توهمات، هذيانها و یا هیجانات روانی غیر معمول، در اثر عدم تعادل بین چهار مزاج صفرای زرد، صفرای سیاه، خون و خلط) ایجاد می شوند و خدایان و ارواح در آنان نقشی ندارند.

بیماری روانی همراه با صرع را در مکتب بقراطی بیماری مقدس می نامیدند: "افرادی که از طریق صفرا دچار جنون شده اند، شلوغ، شرور و نا آرام هستند و همیشه دست به کارهای نا به جا می زنند ... اما اگر شخص دچار حملات ترس و وحشت شود، دلیل آن تغییر در مغز می باشد.

قانون یونانی - رومی تدارکاتی را برای مراقبت از بیماران روانی (عمدتا با جدا کردن آنها از اجتماع) فراهم آورد تا از آسیب رساندن به خودشان یا دیگران پیشگیری کند. با این وجود مراقبت از بیماران روانی را معمولا وظيفه خانواده ها میدانستند زیرا که هیچ تیمارستان یا محلی دیگر برای جای دادن این بیماران وجود نداشت.

در صورتیکه بیماری آنها شدید بود در خانه غل و زنجیر می شدند و اگر امکان آن هم وجود نداشت، آنها را رها می کردند تا در خیابان ها پرسه بزنند. | از دید عموم در یونان و روم، بیمار روانی شخصی خاص و نابغه نبود (برخلاف آنچه در دوران باستان در مورد پزشک جادو گر گفته میشد). در عوض او را شخصی عجیب و غریب و دیوانه می پنداشتند که باید از او ترسید.

یک باور عامیانه این بود که شیاطین عامل بیماری هستند و ممکن است افراد دیگری را نیز که در اطراف شخص بیمار هستند تسخیر کنند. به همین خاطر مردم از این بیماران اجتناب می کردند. در صورتیکه بیمار روانی خانواده ایی نداشت و یا خانواده اش از نگهداری او امتناع می کردند، ممکن بود مردم شهر برای او پرستاری تعیین کنند و یا اینکه او را در زندان یا سیاهچال حبس کنند.