در مروری بر ادبیات پژوهشی مرتبط، کلمن و بیرد ۲۰۰۰)، ص ۳۰۲) اظهار می کنند که اغلب کودکان قربانی، شایستگی های اجتماعی لازم (رفاقت، مشارکت، مهارتهای مثبت، حس شوخ طبعی) را ندارند تا از اعضای قابل احترام گروه همسالان باشند. هامفری (۲۰۰۲، ص ۳۰) بیان می کند که، کودکان مبتلا به مشکلات یادگیری، به طور فزاینده ای در معرض خطر برای آزار و قلدری هستند و کمتر احتمال دارد توسط گروه همسالانشان پذیرفته شوند.

مصاحبه های ریدیکس ۱۹۹۶) با دانش آموزان خوانش پریش نشان داد که شرمساری، خجالت، افسردگی و خشم، واکنش های مشترک آنها نسبت به شکست ها است و گزارش شده است که دست کم نیمی از این گروه، توسط گروه همسالان دربارهی مشکلشان مورد آزار قرار گرفته بودند.

همین طور، مطالعه ای که قبلا توسط مارتلو و هدسون ۱۹۹۱)) انجام گرفته بود، نشان داد که دانش آموزان مبتلا به مشکلات ویژه یادگیری نسبت به دانش آموزان بدون مشکلات ویژه یادگیری، بیشتر مورد آزار قرار گرفته بودند و آنها در برقراری روابط دوستانه مشکل داشتند. شواهد جمع آوری شده در طی چند سال گذشته نشان میدهد که دانش آموزان دارای پیشرفت کم، خصوصا آنهایی که دارای هوش متوسط به همراه مشکل ویژه یادگیری هستند، هدف اشکال مختلف قربانی توسط همسالانشان قرار می گیرند (میشنا ۲۰۰۳)؛ نورویچ و کلی ۲۰۰۴، ؛ پرل و بای، ۱۹۹۹).

عقیده بر این است که اغلب ویژگیهای این دانش آموزان آنها را آسیب پذیر می نماید؛ برای مثال، آنها ممکن است ضعیف، خجالتی، عصبی یا از لحاظ اجتماعی بی عرضه، به نظر برسند (میشنا، ۲۰۰۳؛ اکابایاشی ۱۹۹۶ ، ) از طرف دیگر، آنها ممکن است رفتارهای خشم آور، تحریک آمیز و تهاجمی نشان دهند که باعث می شود دیگر دانش آموزان آنها را دوست نداشته باشند. اغلب چیزی درباره ی رفتار آنها وجود دارد که به نظر می رسد به آسیب پذیری آنها کمک کند.