از سوی دیگر، وقتی که احساس گناه می کنیم این احساس در وجودمان به صورت محرمانه و خصوصی می ماند و از بابت کار خطایی که انجام داده ایم دچار ندامت و پشیمانی می شویم. احساس گناه بعضی اوقات مردم را وادار می کند که خطاهای خود را اصلاح کنند، در حالی که شرم بیشتر اوقات منجر به حالت دفاعی می شود. احساس شرم، از طردشدگی اجتماعی فرد پیشگیری می کند، ولی احساس گناه ممکن است ما را وادار به جبران کردن یا تاوان دادن کند. احساس شرم و گناه با همدیگر معمولا مانع از انجام کارهای غیراخلاقی می شود. اما در مورد اعضای باند مثلث سیاه، این عواطف قدرت اخلاقی خود را از دست داده است. خودشیفته ها به واسطه غرور و هراسی که از شرم دارند با این حس بیگانه اند، اما به خاطر اعمال خودمحورانه خویش، به مقدار خیلی کم احساس گناه را تجربه می کنند. ماکیاولی ها نیز حس گناه را از خود دور می کنند. حس گناه مستلزم حس همدلی است، که ماکیاولی ها به واسطه دوری گزینی عاطفی در روابط خویش، فاقد این حس هستند. و احساس شرم نیز فقط به شکل مبهم در وجود ماکیاولی ها ظاهر می شود. عقب نشینی و دوری گزینی جامعه ستیزها از اصول اخلاقی، ریشه در لغزش های دیگری در عواطف اجتماعی دارد. در غیبت هر دو حس گناه و پشیمانی، آگاهی از کیفر و مجازات، قدرت بازدارندگی خود را از دست می دهد. عدم وجود حس گناه و پشیمانی، در ترکیب با غیبت آشکار حس همدلی با درد و رنج دیگری در جامعه ستیزها، موقعیت بسیار خطرناکی را به وجود می آورد. حتی اگر عمل خود آنها موجب بروز آن درد و رنج در دیگری نشده باشد وضع بدتر می شود و آنها نه احساس ندامت و پشیمانی خواهند داشت، نه احساس شرم.
کد محصول : 39734