البته موقعیت علم بطور کلی متفاوت از هنرها نیست؛ زیرا همانگونه که دانشمندان اذعان دارند، حقایق ماهیتی مطلق ندارند و می توان آنها را از جوانب مختلف مورد بررسی قرار داد. در بسیاری از موارد نادرست بودن حقایق آشکار می شود؛ زیرا اعتبار حقایق فقط بستگی به روش هایی دارد که برای گردآوری آنها مورد استفاده قرار گرفته است. در پژوهش های علمی، حقایق اغلب از طریق فرایندهای پیچیده ای گردآوری می شود که گاهی اوقات ناقص است و به همین جهت اطلاعات به دست آمده از آنها نیز دچار نقصان می شود. در علم تمامی حقایق پذیرفته شده با همانندسازی روبرو است: در پژوهش های دیگر باید مراحل مشابهی طی شده و نتایج مشابهی به دست آید. هنگامی که مجموعه ای از حقایق به جهت اشکالاتی که در روش آنها وجود دارد مورد تردید قرار می گیرد، شهرت یک دانشمند نیز با تردید همراه می شود؛ زیرا شهرت وی براساس این تصور صورت گرفته که او به نتیجه ای مهم دست یافته است. همینطور کار دانشمندانی که شهرت آنان براساس تفسیر نظری حقایقی است که در حال حاضر نادرست بودن آنها ثابت شده است، با تردیدهای بسیاری روبرو می شود. خلاف این نیز ممکن است در علم روی دهد؛ یعنی حقایقی که قبلا نادیده گرفته شده اند، به جهت تغییراتی که در جهت گیریهای نظری آنها پیش آمده است، اهمیت خود را باز می یابند. به عنوان مثال می توان از گریگور مندل نام برد که خوانده نشدن گزارش وی باعث شد که اثر وی، که اینک با استقبال جهانی روبرو شده است، به مدت پنجاه سال در انزوا بماند؛ تا اینکه با تکامل نظریه داروین حقایق مطرح شده در این اثر که در مورد ادراک سازوکار انتقال خصوصیات ارثی است، اهمیت خود را پیدا کرد. این تحول تاریخی که پنجاه سال پس از آگاه شدن مردم از محتویات آن صورت گرفت، جایگاهی مهم در تاریخ علم برای مندل به ارمغان آورد و به عنوان یک نابغه تحسین همگان را برانگیخت.