کودکان درگیر فرایند قانون گذاری می شوند، که باعث می شود افراد گروه احساس کنند مالک روانشناختی هنجارهای گروه هستند و در نتیجه به جنبه هایی از رفتار که با فرایند گروه تداخل دارند حساس می شوند. مشارکت آنها در ایجاد این قرارداد مشترک اجتماعی انسجام گروه را تسهیل می کند و مبارزه ای را که معمولا میان بزرگسالان و کودکان مبتلا به اختلال سلوک برای کسب قدرت رخ می دهد، به حداقل می رساند. تکنیکهای مدیریت وابستگی مانند سیستم های پاداش و تنبیه (شولزر و مایر، ۱۹۷۲) برای توانمند ساختن رهبران گروه جهت شکل دادن، نگهداری و تقویت رفتار مطلوب ضروری هستند (مشارکت، رفتار اجتماع پسند). بیان قوانین گروه در هر جلسه و ارائه بازخورد مکرر به کودکان درباره رفتارشان بسیار کمک کننده است (به عنوان مثال بررسی برخی از نکاتی که در پایان هر جلسه یا در طول دورهای از جلسات به دست آمده است. کودکان در اوایل باید یک بازخورد اصلاحی دریافت کنند و ارائه چنین بازخوردی به شیوه ای واقع بینانه و خنثی بسیار مفید است. این "دفع مسمومیت " اولیه توسط بازخورد اصلاحی، به کودکان پرخاشگر کمک می کند که تمایل بیش از حد خود را برای فردی کردن بازخوردهای بزرگسالان و پاسخگویی بصورت مقابله ای یا چالش انگیز را کاهش دهند. همچنین کودکان امتیازاتی جمع آوری می کنند که با پاداش های گروهی و فردی عوض می شوند، این عمل به کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری مخرب فرصت میدهد که ارضای فوری در یک حوزه مشکل زا را به تأخیر اندازند.
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
مقایسه رابطه بین مدیریت وابستگی با اختلال سلوک در کودکان پرخاشگر و عادی