درست همان گونه که من از نهاد نشات می گیرد، فرامن از من نشات می گیرد. فرامن مجموعه از دستورها و باورها و ارزش هایی است که در جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند، وجود دارد. زمانی که افراد مطابق آن ارزش ها عمل می کنند، احساس خوبی دارند و زمانی که برخلاف آنها عمل می کنند احساس گناه می کنند. درواقع فرامن همان وجدان است که فروید اسم آن را فرامن نامگذاری کرده است. فرامن نقطه مقابل نهاد و بیانگر بخش اخلاقی کنش انسان است و شامل آرزوهایی است که برای آنها فرد تلاش می کند. فرامن برای کنترل رفتار، مطابق ارزشهای اجتماعی عمل می کند. به طوری که وقتی افراد مطابق قوانین اجتماعی، خانوادگی و محیطی عمل می کنند، احساس رضایت خوبی از خود دارند و زمانی که مطابق چهارچوب های اجتماعی عمل نمی کنند، احساس حقارت و بدی به آنها دست می دهد (سوريا، ۱۹۸۴). فرامن در نقش داور اخلاقی و به منظور حفظ ارزش های اخلاقی بسیار لجوج و گستاخ است. فرامن از لحاظ لجبازی و پافشاری در عدم ارضای نیازهای غیراخلاقی، تفاوتی با نهاد ندارد. قصد آن نه تنها به تأخیر انداختن تمایلات لذت جویانه نهاد است بلکه حداکثر فشار را به من می آورد تا از ارضای خواسته های نهاد بازداری نماید (سوفريا، ۱۹۸۴). به دیگر سخن هر اندازه نهاد کوشش می کند که به ارضای بی چون و چرای غرایز و تمایلات بپردازد، فرامن سعی در محدود کردن و محروم کردن افراد از همه لذتها و ارضای نیازها دارد. درواقع فرامن هم با نهاد در تضاد است و هم با من. زیرا کار او از یک سو جلوگیری از برآورده شدن خواسته های نهاد به ویژه خواسته های جنسی پرخاشگرانه است و از سوی دیگر، قانع کردن من با خود برای جایگزین کردن هدفهای اخلاقی به جای هدفهای واقعی و توجه دادن شخص به کمال و سعی در وصول به آن (کریمی، ۱۳۸۲).
اکثر روانکاوان فراخود را به دو بخش تقسیم می کنند: ۱. خودآرمانی ۲. وجدان اخلاقی، خودآرمانی ادراک ذهنی کودک از چیزهایی است که والدین، آنها را از لحاظ اخلاقی خوب می دانند و از راه پاداش و تشویق حاصل می شود. خودآرمانی همانند والدین، به فرد برای انجام عمل مقبول در یک موقعیت اخلاقی پاداش میدهد. وجدان اخلاقی بخشی از فراخود به حساب می آید که در قبال انجام اعمال و افکاری که اجتماع آنها را جایز نمیداند با ایجاد احساس گناه در افراد، آنها را تنبیه می کند. وجدان اخلاقی، ادراک کودک از چیزهایی است که والدینش از نظر اخلاقی بد میدانند پس رفتارهایی که کودکان به خاطر آنها تنبیه می شوند وجدان را تشکیل می دهد. با توجه به مطالب فوق مشاهده می شود که در نظریه فروید من به عنوان ساختاری است که با در اختیار داشتن راهبردهای شناختی از جمله مکانیزمهای دفاعی بین سه نیرو یعنی نهاد، واقعیت و فرامن تعادل برقرار می کند. تا زمانی که بتواند بین آنها تعادل و آشتی برقرار سازد. فرد از شخصیت سالمی برخوردار است ولی تا زمانی که نتواند این تعادل را در بین ساختار شخصیتی برقرار نماید. شخصیت فرد نابهنجار می شود (برتری، ۲۰۰۶). به دیگر سخن فروید روابط ساختار شخصیتی را بدین گونه توصیف نموده است «انسان اساسا یک میدان کارزار است. به مثابه یک سردابه تاریکی که در آن یک فرد مبادی آداب (فرامن) و یک دیوانه جنسی (نهاد) در یک پیکار دائمی اخلاقی هستند و این درگیری نیز به یک فرد نسبتأ عصبی (من) فشار می آورد.» زمانی که من به شدت تحت فشار باشد، نتیجه اجتناب ناپذیر این تعارض پدیده اصطکاک است (شولتز، ۲۰۰۵ به نقل از سیدمحمدی، ۱۳۸۶) فروید در آخرین موضع گیری های خود رابطه بین موضع گیری اولیه و بعدی خود را در ساختار شخصیت به صورت ذیل ترسیم نموده است.
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
رابطه نهاد و هویت فرا من با ویژگی های شخصیتی در زوجین دارای تعارض شهرستان ...