براساس این عقیده اگر شما در خانواده ای نابسامان رشد کرده باشید، ممکن است بعد از رسیدن به بزرگسالی ناخودآگاهانه همان الگوهای ناراحت کننده را باز آفرینی کنید. برای مثال، اگر پدرتان همواره از شما انتقاد یا تحقیر تان می کرده، ممکن است احساس کنید هرگز به قدر کافی فرزند خوبی نبوده اید تا بتوانید عشق و علاقه او را به دست آورید. در نتیجه، زمانی که بزرگ می شوید، شاید به سمت مردانی گرایش پیدا کنید که آنها نیز به همان اندازه از شما انتقاد کنند، زیرا احساس می کنید نقشتان در یک رابطه عاشقانه، این است که فردی قدرتمند و عبیجو، تحقیرتان کند. با وجود این امکان دارد هنوز ناامیدانه بکوشید عشقی را به دست آورید که هرگز از پدرتان دریافت نکرده اید. زمانی که برای اولین بار درمان افرادی را آغاز کردم که مشکلات ارتباطی داشتند، به نظریه های کمبود معتقد بودم، بنابراین به طور طبیعی می کوشیدم به مراجعین خود کمک کنم کمبودهایی را که موجب اختلافات آنها می شد، اصلاح کنند. مشتاقانه به زوج هایی که با مشکل مواجه شده بودند آموزش میدادم چگونه ماهرانه تر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و با هم رفتاری عاشقانه تر داشته باشند. همچنین به آنها می آموختم چگونه عزت نفس خود را تقویت و افکار تحریف شده و تنفرشان را تعدیل کنند. گاه نیز گذشته شان را تحلیل می کردم تا منشا این الگوها را پیدا کنم. اما در کمال تعجب کشف کردم که هیچ یک از این تکنیک ها کارایی لازم را ندارند. البته منظورم این نیست که هیچ تأثیری نداشتند، برعکس، افرادی که آموختند به طرف مقابل گوش کنند و احساسات خود را بی پرده در میان بگذارند و با دیگران با عشق و احترام بیشتر رفتار کنند، بی درنگ پیشرفتهای قابل توجه در ارتباط با دیگران تجربه می کردند. اما چنین افرادی، انگشت شمار و نادر بودند. بیشتر افرادی که از رابطه خود با دیگران ناراضی بودند، به قدر کافی در بهره گیری از این تکنیک ها، با انگیزه به نظر نمی رسیدند.
موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :
بررسی رابطه نابسامانی خانوادگی و احترام والدین با مشکلات عاطفی زوجین در ...