فیلم بامبی، از کارتون های مشهور دیسنی، که در آن مادر بچه آهو می میرد، در زمان خود برای بسیاری از بچه هایی که گروه گروه به دیدن آن می رفتند، آسیب رسان بود. قدر مسلم نباید اجازه داد یک کودک نوپا شاهد فيلم وحشتناکی از نوع شبحی در خیابان الم باشد، اما همین فیلم ممکن است درسهایی از انعطاف پذیری برای مغز یک نوجوان به همراه داشته باشد. در جایی که کودک خردسال از شدت ترس در جای خود میخکوب می شود، نوجوان از این آمیزه هیجان و ترس لذت می برد. در صورتی که کودک در اثر دیدن فیلمی ترسناک، ماهها دچار کابوس شود و روزها نیز ترس او را رها نکند، مغز نتوانسته بر ترس مسلط شود. در عوض شاید حتی واکنش ترس، با تغذیه از عامل جدید به طور نامحسوس تقویت شده باشد. پژوهشگران گمان می کنند در مورد بچه هایی که به طور مکرر با ترسهای شدید روبه رو شده اند - نه فقط در فیلم ها، بلکه خشونت های شدید واقعی در زندگی خانوادگی - درست همین سیر عصبی ممکن است در برخی موارد به افسردگی یا اختلال های اضطرابی در زندگی آینده منجر شود. مغز اجتماعی با تقليد و الگوبرداری (به طور مثال دیدن پدری که با آرامش کامل به تماشای صحنه ای ترسناک مشغول است.) به خوبی آموزش می بیند هنگامی که نوه دوساله ام به صحنه های خیلی ترسناک فیلم می رسید و در همان لحظه صدای مادرش را می شنید که به آرامی می گفت «چیز مهمی نیست» (یا در حالی که روی پای پدرش نشسته بود همان پیام را به صورت ناگفته با احساس امنیت حاصل از حضور او دریافت می کرد)، احساس می کرد بر احساسات خود مسلط است و در شرایط مشابه دیگر نیز می تواند از پس اوضاع بربیاید.
موضوع پیشنهادی پروپوزال روانشناسی :
رابطه بین تماشای فیلم های ترس آور با افسردگی و فوبیای خاص در کودکان