اما مطالعات آزمایشی دقیق و کارآزمایی های صورت گرفته در مورد نتیجه درمان نشان داده اند آرمیدگی در میانی به طور کلی جز در چند مورد استثنایی (مثل اختلالات خواب و اختلال اضطراب تعمیم یافته)، راهبرد بسیار موثری برای درمان اختلالات روانپزشکی نیست. حتی در مورد برخی از مشکلات روانپزشکی، تأثیر مخربی دارد. برای نمونه، بیمارانی که دچار اختلال وحشتزدگی هستند، بعد از آرمیدگی درمانی بیشتر احتمال دارد دچار حملات وحشتزدگی شوند چون باید روی نشانه های بدنی خود تمرکز کنند که نقش ماشه حمله وحشتر دگی را بازی می کنند، از حملات وحششزدگی ناشی از اومید کی درمانی می توانیم به عنوان روش مقابل روش هایی پاد کنیم که برای کنار آمدن با نشانه های بدنی و مدیریت انطباقي نر آنها ابداع شده اند. اما اگر از این روش ها با استفاده نکنیم، استفادهی صرف از آرمیدگی می تواند اختلال وحشت دگی را تشدید کنند و در مورد سایر مشکلات هم بی تاثیر باشد. شاید تعجب کنید که باز آموزی تنفسی برای اختلال وحشتزدگی اثربخش است. آن هم وقتی که یکی از مولفه های آرمیدگی است. اما فرق اصلی این دو آن است که در فنون سادهای آرمیدگی، اثری از مولفه باز آموزی تنفسی نیست چرا که در این فنون، بیمار تشویق می شود روی یک تصویر خوشایند تمرکز کند با عقلانیت را به ترتيب سفت و شل كتل شایان ذکر است که گروه درمانی که با هدف کمک به بیماران ابداع می شود. بخاطر تأثیر درمان تما ، به شمار کمی از بیماران کمک خواهد کرد به عبارت دیگر، برخی از بیماران صرفا به این دلیل که معتقدند درمان مورد نظر به آنها کمک خواهد کرد، بهبود می یابند. در برخی از کار ازمایی های بالینی که اثربخشی درمان های روانشناختی را بررسی می کنند، درست مثل کارآزمایی های دارویی که در آنها از قرص تندی به عنوان دارو شما استفاده می شود، از راهبردهای آرمیدگی که تأثیر عمیق و نسبتا شدیدی دارند به عنوان راهبرد گواه استفاده می شود (اسمی و هافمن، ۲۰۰۹).