به منظور تحریک مراجع برای تغییر مشاور به صحبت های او به دقت و بدون پیشداوری گوش داده و می کوشد تا به دنیای درونی مراجع راه یابد. این امر موجب می شود مراجع از حالت حق به جانب و تدافعی بیرون آمده و تجارب و وقایعی را که پشت سر گذاشته مطرح کند (هاتین، ۲۰۰۱).
پس از بیان این موارد است که فرد باید نسبت به وجود نیروی خودشکوفایی آگاه شود و سپس باید به وی فرصت داد تا خود موارد مشکل دار را شناسایی کرده و اهدافی را برای تغییر انتخاب و تدوین نماید. از دید راجرز مشاورانی که به تعیین هدف برای مراجع أقدام کرده و نقشه راه را برایشان رسم می کنند موجب سلب اعتماد به نفس خواهند شد.
در صورتی که انسان توانایی تعیین هدف، شناخت مشکل، بررسی و انتخاب راه حل های ممکن و توانایی شناخت و آزاد ساختن نیروهای درونی و بالقوه را دارد. راجرز آزادسازی نیروهای درونی را شرط لازم و حتی کافی برای موفقیت در مشاوره میداند (جورج و کریستیانی، ۱۳۸۱) با آزاد شدن این نیروها مراجع متوجه می شود امکانات و توانایی هایی لازم برای تغییر و رشد یافتن را دارد.
در این صورت احساس کمبود، عدم توانایی و حقارت به کناری می رود. در طی فرایند مشاوره مراجع محوری نظر فرد نسبت به خود آرمانی تغییر کرده و با در نظر گرفتن واقعیات و امکانات موجود ساخته می شود. به همراه آن خودپنداره یا خود تصوری فرد، با واقعیت وجودی او همخوان شده و به خود آرمانی نزدیک تر می شود.
در نتیجه تنش ها که به سبب عمیق بودن فاصله بین خودپنداره و خودآرمانی به وجود آمده کاهش یافته و به تدریج عزت نفس افزایش می یابد. در این صورت فرد به «موجودی توانا و قدرتمند که میتواند با مشکلات روبرو شده و با آنها دست و پنجه نرم کرده و آنها را رفع کند» تبدیل خواهد شد (هاتین، ۲۰۰۱).
از دیدگاه مشاوره مراجع محوری برای کاهش اضطراب نیازی نیست به سراغ تجربیات دوران کودکی برویم این نظریه اینجا و اکنون یعنی بر وضعیت و حالت کنونی مشاور توجه دارد نه به بررسی تاریخچه زندگی فرد.