موضوع پروپوزال پایان نامه ارشد روانشناسی درباره تربیت کودکان

با توجه به نظریه، ژان ژاک روسو که می گوید «کودکان باید متناسب با طبیعتی که دارند پرورش یابند» فکر تازه ای پیدا شد که برای به کار گرفتن این اصل معلمان نیاز مبرمی به شناخت روحیهء کودک و آشنایی با خصوصیات او دارند.

سر جان آدامز گفته است «کودکی معنی و مفهومی خاص به خود دارد، خیلی مهمتر و پرارزشتر از اینکه بگوییم مرحله ای از زندگی است که به بلوغ ختم می شود.» این گفتار مقامی والا به معلم بخشید و وظیفه ای سنگین را نیز بر عهده اش گذاشت و پرورش و آموزش مقامی تازه گرفت . هر چه کودک نزدیک به طبیعتش پرورش یابد وقتی که به کمال برسد فرد بهتری خواهد بود و بر این اساس طبیعت کودک مسئله ای جالب توجه برای مطالعه و شناسایی شد، چنانچه صدها معلم جدا و عملا به فکر افتادند از راه اصولی و مهمی که روانشناسی نام دارد که آن را باز شناسند و درک کنند.

دگرگونیهای خاصی در این زمینه پدید آمد و حتی خیلی پیش از سال ۱۸۹۳ جیمز سولی که به پدر روانشناسی کودک شهرت دارد، تحقيق و كوشش فراوان کرد تا بتواند روانشناسی را در امر پرورش و آموزش دخالت دهد و معلمان را به فنون آن آشنا کند و به این منظور سازمان انگلیسی مطالعه در احوال کودکان را بنیاد کرد.

اما در آن آغاز، کار و استفاده از اصول روانشناسی برای بیشتر معلمان چیزی بیفایده و زاید جلوه کرد و آن طوری که انتظار می رفت از آن استقبالی نشد. طوری با آن روبه رو شدند که معلوم شد عدهای روانشناسی را مطلبی نامربوط و جدا از مشکلاتی که در محیط آموزشی پیش می آید شناخته اند.

مارگریت ودل که بعدا از اعضای مؤثر و برجسته تربیت معلم شد در خاطرات دوران تحصیلیش که در آغاز این قرن است نسبت به علم جدید چنین می گوید: «روانشناسی مطلب میهمی بود که از مفاهیم و تصورات و احساسات سخن می گفت و چیز روشنی به دست نمی داد و بچه ها نیز با این امور ارتباط چندانی نداشتند»(همان)