کندال و همکارانش (۱۹۹۱) نشان دادند که اجرای درمان CBT با کودکان مبتلا به اختلال سلوک، منجر به کاهش مشکلات رفتاری در کودکان می شود مخصوصا در کودکانی که در ابتدا سطوح پایین تری از خصومت و سبک استادی درونی تر داشتند بسیار مؤثر بوده است. لاچمن و همکارانش (۱۹۸۵) دریافتند که پس از اجرای برنامه مقابله خشم در مقایسه با گروه کنترل، پسرانی که در ابتدا ضعیف ترین روشهای حل مشکلات اجتماعی را داشتند، بیشترین کاهش در رفتار پرخاشگرانه را داشتند. علاوه بر این، نتایج درمانی بیشترین تأثیر را برای پسرانی داشتند که شکایات جسمانی اولیه و رفتارهای اضطرابی بیشتر و پذیرش اجتماعی کمتر از سوی همسالان داشتند، که این نتایج به نوبه خود پیشنهاد می کند که این پسران ممکن است به دلیل گرایش به کم کردن اضطراب و کاهش طرد همسالان انگیزه بیشتری برای درمان داشته باشند. جالب توجه است، این پسران در موقعیت بدون درمان که بهبود یافتن بیشترین حالت خود به خودی را دارد مهارت های حل مسأله و عزت نفس بالاتری داشتند. وابسته های افتراقی بهبودی برای موقعیت های درمان نشده و درمان شده پیشنهاد می کند که برنامه مقابله خشم با پسرانی که ضعیف ترین روشهای حل مشکلات اجتماعی و بیشترین نیاز به مداخله را داشتند بیشترین موفقیت را داشته است. در یک پیگیری ۱ ساله در مورد برنامه توانایی مقابله مشخص شده است که این برنامه با پسران و دختران، با کودکان آمریکایی آفریقایی و آمریکایی قفقازی و با کودکانی از محله هایی که سطوح مختلفی از خشونت محله ای را داشتند به یک اندازه مؤثر است (لاچمن و ولز، ۲۰۰۳). با این حال، تأثیرات برنامه توانایی مقابله در جلوگیری از افزایش مصرف مواد، زمانی بیشترین تأثیر گذاری را دارد که برای کودکان بزرگتر اجرا شود.


موضوع پیشنهادی روانشناسی :

بررسی اجرای درمان CBT بر کاهش مشکلات رفتاری در کودکان مبتلا به اختلال سلوک