یک روز وقتی دور هم جمع شده بودند، صدایی شنیدند که برای آنها ناشناس بود. با درک اینکه این صدا ممکن بود از یک منبع خطرناک باشد، هر یک از آنها به سمت صدا رفتند و خود را به منبع صدا رساندند. یک فیل در نزدیکی آنها و از افراد هندی با لمس قسمت های مختلف بدن فیل، اظهارنظرهای متفاوتی را بیان داشتند.
به طوری که اولین مردی که بدن فیل را لمس کرده بود آن را به یک دیوار گلی تشبیه کرده و در مورد اینکه این دیوار چطور به اینجا آورده شده بود، گیج شده بود.
مرد دوم که عاج فیل را لمس کرد. آن را به یک نیزه تیز تشبیه کرد.
مرد سوم که خرطوم متحرک فیل را لمس کرد آن را به افعی تشبیه کرد که از درخت آویزان شده است.
مرد چهارم که با آرامی دم فیل را دست زده بود آن را به یک طناب یا ریسمان تشبیه کرد.
مرد پنجم که پای فیل را لمس کرده بود آن را تشبیه به یک درخت نخل کرده بود.
در آن لحظه «پسر بچه ای که از آنجا می گذشت، از آنها پرسید چرا بدن فیل را لمس می کنید؟ نخست آن پنج مرد نابینای هندی از صحبت «پسر بچه» چیزی نفهمیدند اما وقتی که «پسر بچه» دور شد، ابتدا سه نفر از آنها احساس نادانی کردند و از تعاریف محدود و ناقص خود احساس شرم کردند، نفر چهارم گفت، شاید بهتر بود ساکت باقی می ماندیم و سخنی به زبان نمی آوردیم. اما نفر پنجم گفت حالا که حقیقت را از کسی که بهتر از ما می داند یاد گرفته ایم بهتر است آن را بپذیریم.
انسان و روان او برای نظریه پردازان مشاوره و روان درمانی مانند فیل می باشد. به طوری که کسی تا به امروز نتوانست به طور کامل آن را درک کند. هریک از نظریه پردازان با توجه به توشه های نظری و رهیافت های تحولی که درباره ماهیت انسان دارند، دیدگاههای خاصی را درباره انسان بیان داشته اند.
درواقع هنوز هیچیک از نظریه پردازان و متخصصین مشاوره و روان درمانی پسر بچه ای» را نشناخته اند که به آنها دیدگاه و توضیح کاملی در مورد ماهیت انسان ارائه دهد. چرا اینکه هر نظریه مشاوره و روان درمانی محدود به شرایطی است که مبین تغییر خاص نظریه پرداز درباره تجربیات و رفتار انسان می باشد.