این شرایط وقتی پیچیده تر می شود که هیچ کس نمی داند کدام فقدانها روی افراد خاص تاثیر گذار هستند و کدام شرایط آنان را بدتر می کند، و نمی دانند آینده برای آنان چه چیزی رقم زده است. فقدان معنای زیادی دارد و جزئی ترین فقدان هم می تواند مهم و اثرگذار باشد.
افراد هنگامی احساس عصبانیت می کنند که اطرافیان این فقدان و زوال را درک نمی کنند. گاهی حتی به خاطر از دست دادن مهارتی مثل تنیس هم احساس گناه دارند و یا می دانند دیگران از ضعف و ناتوانی آنان آگاه هستند.
به علاوه هرگونه فقدان می تواند هر گونه احساس یا خاطره خودآگاه و ناخودآگاه مربوط به فقدانهای قبلی را نیز تاثیر گذار قرار دهد. تجربة فقدان گذشته باعث مشکلاتی در روابط کنونی می شود: مثلا با شوهر به گونه ای رفتار می شود که در گذشته پدر و مادرش با او رفتار می کردند. باز تجربة شرایط گذشته روی تمام جنبه های زندگی تاثیرگذار خواهد بود. هرگونه فقدان و از دست دادن توانایی ناشی از ام اس برای فرد ناراحت کننده است. افراد یکباره با ام اس مواجه نمی شوند و تا آخر عمر با آن دست به گریبان هستند.
آنان مجبور هستند گاهی اوقات با چند ناتوانی و فقدان روبه رو شوند یا طی چندین سال این فقدانها را تجربه می کنند. تشخیص بیماری ام اس نشان دهنده فقدان بدن و جسم سالم است.
برخی هم که سال ها نشانگان مرموز و ناشناخته ای داشتند آنها را به صورت ترسناک تفسیر می کرده اند (آیا دیوانه شده ام؟ آيا تومور مغزی دارم؟) به طور کلی دوسال یا بیشتر طول می کشد که فرد از هر فقدانی ببینش کلی و جدیدی در مورد اطراف خود پیدا کند. در طی این دوره هرگونه فقدانی را انکار می کنند. انکار فقدان می تواند آگاهانه، نیمه آگاهانه، یا کاملا ناآگاهانه باشد.
مثلا زن بیمار طوری حرف میزد که گویا فقط چند سال برای زندگی وقت دارد اما دلیل نگرانی هایش ام اس نبود. کمی از جلسه که گذشتم از او پرسیدم آیا انتظار دارد در سن پایین فوت کند، و برای اولین بار برایش مبرهن شد که انتظار دارد در همان سنی بمیرد که مادرش فوت کرده بود، یعنی ۵ سال دیگر.