عاطفه به طور کلی به تجربه احساسات یا عواطف اطلاق می شود. به گفته الكاكيس، هال و پتروزلو، ۲۰۰۵) عاطفه «مؤلفهای تجربی از همه پاسخ های ممکن (متحمل) (یعنی «خوب» یا «بد» از جمله عواطف و حالات است (ص. ۷۷).
طبق مدل دوگانه ای که الكاكيس (۲۰۰۳) از پاسخ تمرینات موجب بروز عاطفه ارائه کرده، پاسخ های عاطفی از طریق مکانیزم های چندبعدی و پیچیده تعیین می شود. در این مدل دوگانه، به تفسیر نشانه های درون نگری از قبیل سیگنال های تنفسی و عضلانی و واسطه های شناختی مانند خودکارآمدی جسمانی و اضطراب اجتماعی ساختمان بدن تأکید ویژه شده است.
توازن بین دو گروه تعیین کننده شدت تمرین، به عوامل رایج در ورزش های سبک و نشانه های درون نگری در تمرینات سنگین بستگی دارد (الكاكيس، ۲۰۰۳).
زمانیکه شدت تمرین در حدی باشد که حالت فیزیولوژیکی تعادل حیاتی حفظ شود، پاسخ های لذت ایجاد می شوند. در تمرینات سنگین، حفظ تعادل حیاتی فیزیولوژیکی مختل شده و با نزدیک شدن سیستم فیزیولوژیکی به خستگی زیاد، نارضایتی و ناخشنودی همگنی ایجاد می شود. طبق این مدل در تمریناتی که شدت آن ها به گونه ای است که در متابولیسم های هوازی و غیر هوازی تغییر حالت می دهد، در الگوهای پاسخدهی عاطفی نوعی واگرایی به وجود می آید.
با توجه به این محدودیت ها برخی به طور خاص حس لذت و برخی حس نارضایتی را تجربه می کنند. طبق این مدل، الگوهای پاسخدهی این تغییر پذیری را نشان می دهند. زیرا در سطح میانی شدت تمرین نوعی تعادل بین سود (برای مثال، مزایای تطبیقی حاصل از کار بدنی بیشتر) و هزینه (برای مثال، افزایش خطر جراحت، عوارض قلبی و مشکلات ایمنی) آن برقرار می شود.
تعدادی از مطالعات آزمون - فرضيه اخیر، این مدل و فرضیه های آن را تأیید کرده اند. (الكاكيس، ۲۰۰۳: ۲۰۰۵، الكاكيس و لایند، ۲۰۰۵). یکی از مهمترین کاربردهای علمی این مدل این است که مداخلات شناختی به ورزشکاران تازه کار در مقابله با نارضایتی های حاصل از تمرین کمک چندانی نمی کند.
در نتیجه روانشناسان باید در کنار تکنیکهای مقابله شناختی، مهارتهای خود پایی و خودتنظیمی در زمینه شدت تمرین را نیز به ورزشکاران آموزش دهند.