وجود اختلال های شناختی در اکثر بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی واقعیتی انکار ناپذیر است. ولی مسئله اصلی این است که باید تکنیک های مقابله با این اختلال در محیط طبیعی زندگی بیمار قابل اعمال باشند. حال که تکنیک های مؤثرتری برای مقابله با اختلال های شناختی پیدا نشده اند، مهم ترین کاری که می توان انجام داد، این است که درمانگران با تشویق بیمار و خانواده ها به کلیت بخشیدن به تکنیک های موجود در محیط زندگی بیمار سعی در برطرف کردن این مشکل کنند . علاوه بر مشکلاتی که اختلال های شناختی بر حفظ و یادگیری اطلاعات و کلیت بخشیدن به مهارت ها در محیطهای مختلف ایجاد می کنند، مشکل بیماران اسکیزوفرنی در تفکر انتزاعی و شکل بخشیدن به مفاهیم نیز مانع از ایفای نقش آنها در برنامه هایی درمانی می شود که خود آنها باید در آن نقشی فعال بازی کنند.
در جریان اجرای برنامه های درمانی حمایتی انسانی، باید سرعت درمان روان شناختی را کم کرد، فرآیند درمانی آسوده و آرامی برای بیمار فراهم کرد و در طول درمان دفعات زیادی برای ارزیابی میزان درک بیمار و روشن کردن سوالات برای وی کار را متوقف کرد. علاوه بر این، گاهی اوقات یادآوری نقش درمان در بهبود وضعیت بیمار و کمک به وی به منظور رسیدن به اهدافش را باید برای او مجددا خاطرنشان کرد. هرچند به نظر می رسد که روش درمانی شناختی- رفتاری و اقدام خانواده، نتایج مثبتی در بهبودی وضعیت روان پریشی بیمار دارند، با این حال شواهدی که نشان دهد این روش ها از دیگر روش های درمانی برتری دارند، در دسترس نیست . برخی تحقیقات نشان می دهند که عواملی همچون خون گرمی، توجه به بیمار، ایجاد امید در وی، حمایت کردن بیمار به همراه منظم بودن درمان از بزرگترین عوامل موفقیت درمان روان شناختی محسوب می شود و نباید به این عوامل بی توجهی شود.