پدر و مادر از سال های اولیه، ازدواج مشاجره و جر و بحث داشتند. اکنون پس از ۱۵ سال زندگی مشترک اختلافشان به قدری عمیق شده که هیچ دلبستگی و علاقه ای به یکدیگر نداشته و تنها حس مسئولیت پذیری نسبت به فرزندان است که آنها را بر سر این زندگی نگاه داشته است چرا که فرزندان به خصوص دختر بزرگ از جدایی والدین به شدت واهمه داشته و تمایل دارند به هر نحوی این دو را در کنار یکدیگر نگاه دارند. مرد مهم ترین مشکل زندگی خود را نداشتن علاقه و دلبستگی همسرش به زندگی و وابستگی شدید او به خانواده پدری می داند. او مدعی است که در این ۱۵ سال هیچ گاه احساس خوبی از زندگی زناشویی نداشته است. به مرور زمان پس از مواجهه با سردی همسرش نسبت به زندگی مشترک و مشاهده این مسئله که وی خانواده پدری را به شوهر و زندگی با او ترجیح می دهد رفته رفته علاقه خود را از دست داده و تنها به خاطر تعهد به زن و فرزندان بر سر زندگی باقی مانده است.
آقا مدعی است که: «من در چشم همسرم زمانی خوبم که مانند خانواده او عمل کنم و فردی باشم مثل آنها، در غیر این صورت مرد خوبی نیستم». او می گوید: همسرم نمی تواند رفتارش را ذرهای نسبت به چیزی که از بچگی در خانه پدرش آموخته تغییر دهد و توقع دارد من نیز مانند آنها رفتار نمایم. مثلا در خانواده آنها مرد خوب مردی است که مانند پدر او رابطه زیادی با خواهر زاده و برادر زاده هایش نداشته باشد اما از نظر من این رفتار سالم نیست. من شاید تنها ماهی یک بار خواهر زاده ها و برادر زاده هایم را ببینم و این مسئله که من بیش از حد به آنها بها میدهم ابزاری است که او بدون منطق در دعواهایمان استفاده می کند». او می گوید: «همسرم هیچ گاه مرا مورد تأیید و تحسین قرار نداده است. این ویژگی را نیز از خانواده خود یاد گرفته است. در خانواده آنها به ندرت از کسی تعریف می کنند».
مرد ادعا دارد: «همسرم هیچ گاه قدر زحمات و محبت های مرا ندانسته و بسیاری از اوقات عکس رفتارهای مرا با من داشته است. البته این واکنش او نسبت به برخی رفتارهای من بوده است، زیرا او در مجموع زن با محبتی است و اگر بخواهد به من محبت کند با جان و دل این کار را انجام میدهد». مراجع در مقابل همسرش سیاست چماق و هویج را در پیش گرفته است. مثلا اگر خانم به رفتارهای نا مناسبش ادامه دهد او نیز اجازهی رفتن به خانه پدری را به همسرش نمی دهد. مراجع این راهکار را از یک سال قبل در پیش گرفته است یعنی از عید سال گذشته که برای دیدار به منزل پدر خانمش رفته و آنها وی را به گفته خودش به اموری متهم کردند که حقیقت نداشت. مسائلی از این قبیل که او فقط یک بار در ماه به همسرش اجازه می دهد که به خانه پدرش برود در حالی که خود هر هفته به دیدن والدینش میرود. آنها همچنین وی را متهم کردند که اهل رفت و آمد نیست یعنی در تمام مهمانی ها و مراسماتی که دعوت می شود شرکت نمی کند.آقا از مسئله دیگری نیز شکایت داشت و آن این که طی ۱۵ سال زندگی مشترک، همسرش به ندرت خود را برای او آراسته است، خود زن نیز این مسئله را تصدیق می نماید. مرد که خود آرایی را نشانه علاقه زن به همسر میداند این موضوع را مشکل اصلی زندگی خود می پندارد.
آسیب شناسی
مفهوم شیوه زندگی آدلر در این خانم بسیار پر رنگ است. او تمایل دارد آنچه را از کودکی در محیط خانواده آموخته در زندگی زناشویی نیز ادامه دهد. او صحنه های آن زندگی را به زندگی با همسرش تعمیم می دهد و از آن جا که وقوع این امر منوط به توافق طرفین است، این خواسته خانم محقق نشده و منجر به اختلاف می گردد. من کودک این زوج بسیار فعال است و هر دو گاهگاهی از من والد برای کنترل یکدیگر استفاده می کنند. خانم در وضعیت «دختر خانه» دست و پا می زند.
اقدامات درمانی
اهداف معیوب زندگی زن با یادآوری خاطرات اولیه کودکی اصلاح شوند. ۲. آقا رفت و آمدش را با خانواده خانم بیشتر نموده و در مقابل از خانم امتیاز بگیرد. به این شکل در مقابل کاری که برای همسرش انجام داده نیازهای خود را نیز رفع می کند. همچنین زن نیز متوجه می شود که با رفع نیازهای همسر و نشان دادن علاقه به وی، مرد بیشتر با او همکاری می کند. ٣. با خانواده هایی که مانند زن و خانواده اش فکر نمی کنند و چنین عقایدی ندارند معاشرت نمایند تا زن متوجه شود که به گونه دیگری نیز می توان زندگی کرد و فاجعه ای هم رخ نمی دهد. ۴. فراهم نمودن فرصت تعامل میان زوج در اتاق مشاوره و دادن تکلیف جهت انجام این رفتار در منزل (شبی نیم ساعت) بدون حضور فرزندان. ۵ مشخص نمودن مرزها و زیر منظومه های خانواده. ۶ مشخص نمودن میزان حضور اعضای نسل های گذشته در زندگی.