به همین جهت در جریان انشعاب، بخشی از نهاد جدا می شود و من را تشکیل می دهد. من تابع اصل واقعیت است. گرچه سعی می کند خواسته های من را ارضا کند. اما مطابق با خواسته های محیطی می باشد (حجت، ۲۰۰۷، كومر، ۲۰۰۱). یعنی ارضا غرایز تا فراهم شدن شرایط مطلوب به تعویق می افتد تا بیشترین لذت با کمترین درد و نتایج منفی به دست آید. طبق اصل واقعیت، انرژی نهاد، منع، منحرف و یا به تدریج آزاد می شود و همه این اعمال براساس واقعیت واگاهی حاصل می شود. چنین عملی با اصل لذت در تضاد نیست بلکه بیشتر توقف موقت آن است. عمل من به گفته برنارد شاو چنان است که می تواند به جای تسلیم شدن، با حداقل مقاومت، بیشترین مزیت را انتخاب کند. من می تواند خیال و آرزو را از هم جدا کند، می تواند تنش را تحمل کرده، مصالحه کند و در طی زمان تغییر یابد. بنابراین، من بیانگر رشد ادراکی و مهارتهای شناختی و توانایی درک بیشتر و تفکر در شرایط پیچیده است. برای مثال، فرد می تواند در مورد آینده و آنچه که در طولانی مدت بهترین است، بیندیشد. همه این خصوصیات با ویژگیهای غیرواقع گرایانه، غیرقابل انعطاف و آزمند نهاد در تضاد است (پروین، ۲۰۰۱ به نقل از کدیور، جوادی، ۱۳۸۱). کسانی که ساختار شخصیتی من بر آنها حاکم است افرادی منطقی، مقاوم، اجتماعی و عقلانی هستند و در برخورد با مشکلات صبور و بردبار هستند و سعی می کنند با توجه به شرایط محیطی و مسائل شخصی مشکلات خود را حل نمایند (مدی، ۱۹۷۲، اردلی، ۱۹۸۵). من از راهبردهای اساسی که به مکانیزمهای دفاعی معروف هستند، جهت کنترل تکانه های غیرقابل قبول نهاد استفاده می نمایند تا از اضطراب به وجود آمده اجتناب کند یا آن را کاهش دهد. مهم ترین مکانیزم دفاعی سرکوبی می باشد. یعنی راندن تمایلات ناخواسته به عمق ناخوداگاه و جلوگیری از رسیدن تکانه های ناخواسته به سطح هشیاری (کانتور، ۱۹۸۸). به طور کلی من دارای دو سطح ادارکی است. یکی از این دو سطح، توجه به نیازها و جنبش های غریزی است و دیگری از طریق ادراک حسی با واقعیات محیط خارج مربوط می شود. نقش من آن است که بین این دو سطح ادراکی چنان موازنهای برقرار کند که حداکثر رضایت در فرد به وجود آید. در شخص متعادل، من به منزله قوه مجریه شخصیت است و بر نهاد و فرامن نظارت می کند. پس فرایندی ثانوی (مهارتهای ادراکی و شناختی) بر فرایند نخستین (تمایلات نهاد) تسلط دارد و اصل واقعیت را عملا به اجرا در می آورد. فرایند ثانوی یا شیوه حل مسئله و تفکر، رسیدن به واقعیت از راه طرح ریزی است و بر تفکر و استدلال مبتنی است. بنابراین من سازمان پیچیده ای از فرایندهای روانی (تفکر، حافظه، قضاوت و انواع یادگیریها) است که نقش واسطه را میان نهاد و فرامن باز می کند (شفيع آبادی، ناصری، ۱۳۷۱).
موضوع پیشنهادی روانشناسی :
بررسی عاطفه منفی و استحكام من و هویت من در زنان مبتلا به اختلال افسردگي اساسي