یک تبیین این است که ناتوانی های یادگیری باعث کاهش پیشرفت تحصیلی شده و به این ترتیب نگرش های منفی درباره جوان برای بستگان، همسالان و آموزگاران ایجاد می شود. این نگرش های منفی و نمره های ضعیف در جای خود منجر به ارتباط این کودک با افرادی می شوند که شرایط مشابهی دارند و آنها را با فرار از مدرسه، مشکل بیشتر با مجموعه آموزش و بزهکاری مربوط می کند (هولزمن، ۱۹۷۹؛ فیش بین و تاچر، ۱۹۸۶؛ ملگرر و دیگران، ۱۹۸۶؛ فلینز، ۱۹۸۷؛ فینک، ۱۹۹۰).
دیدگاه نظری دیگر بر این نکته تأکید دارد که ناتوانی های یادگیری منجر به مشکلات جسمانی و فردی شده و به این ترتیب ویژگی های شخصیتی به وجود می آورد که کودکان را در معرض بزهکاری قرار می دهد. تصور می شود این کودکان تکانشی بوده و از تجربه آموزی ناتوان اند، ویژگی هایی که می تواند منجر به آشفتگی در محیطهای سازمان یافته چون آموزشگاه شود.
این شرایط زمینه ساز برخوردهای خشن و البته بزهکاری است. خلاصه اینکه به نظر می رسد کودکان درگیر این مشکل دچار گسستی در فرآیندهای حسی- ادراکی باشند که آنها را از درک توالی اجتماعی مجازات - پاداش مرتبط با رفتار، ناتوان می کند؛ بنابراین اثربخشی کلی مجازات ها و رفتار آنها کاهش می یابد (مورسیون، ۱۹۷۸؛ ساترفیلد، ۱۹۷۸).