چنانچه این شکل مستمر از بخشش وجود نداشته باشد، رابطه فاقد امنیت هیجانی خواهد شد و صمیمیت به طور جدی محدود می شود و در نهایت حتی ممکن است رابطه به دلیل سنگینی رنجش های روی هم انبار شده زوال یابد. با این حال نیاز به بخشش در موقعیت هایی که رنجش ها جزئی هستند به چشم نمی آید و در عوض زوجها احساس می کنند صدایشان شنیده نشده است و به رنجش خود می چسبند، اما زمانی که رنجش از جراحت دلبستگی جدی سرچشمه می گیرد، فرایند متفاوت است.
وقتی این قبیل رنجش ها روی می دهند نیاز به بخشودن كاملا آشکار است. بخشودن جراحت دلبستگی جدی فرایندی کند و زمان بر است.
کریستینا گوردون و دونالد باكوم (۱۹۹۸، ۲۰۰۳) این فرایند را به فرایند بهبودی از یک ضربه تشبیه و بیان کرده اند همسر آسیب دیده از همان مراحلی عبور می کند که فرد ضربه دیده عبور می نماید.
وقتی جراحی عمده روی داده است، به ندرت فرد آسیب دیده می تواند به سهولت دیگری را ببخشد و همواره قبل از شروع فرایند بخشودن انتظار مشاهده رفتاری از همسر خود دارد. آنچه او نیاز دارد ببیند: الف) نوعی ابراز شرمساری؛ ب) غالبأ به همراه رفتارهای جبرانی؛ و ج) یک اظهار نظر روشن مبنی بر ممانعت از بروز رنجش های مشابه در آینده است.
حتی وقتی که همسر ناسازگار همه موارد بالا را انجام می دهد، همسر مقابل به دشواری وی را می بخشد. به نظر می رسد که همسر رنجیدہ خاطر از این می ترسد که با رها کردن رنجش خود میدان را به دیگری واگذار کند و با چسبیدن به رنجش خود همچنان احساس می کند دیگری به او مدیون است و در نتیجه موفق به حفاظت از خود می شود.
متأسفانه او این سپر حفاظتی را با خود به بسیاری از تعاملها می آورد که باعث می شود داوری های وی از همسرش همواره بر پایه رفتار گذشته او باشد و این خود باعث تهدید عزت نفس همسر می شود. به همین دلیل امنیت هیجانی لطمه دیده و احتمالا تعارضها، تداوم پیدا می کند.