طراحی موضوع پروپوزال پایان نامه روانشناسی درباره نظریات مزلو

در راستای کارهای او مجله روان شناسی انسان گرا، انجمن روان شناسان انسان گرا و شاخه ای از انجمن روان شناسی آمریکا به نام شاخه روان شناسی انسان گرا در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شکل گرفتند.

تلاش های مزلو در جهت جدا ساختن روان شناسی انسانی با روان شناسی حیوانی بود.

در این راستا سعی کردیک نگاه رو به بالا به انسان داشته باشد.

انسان را یک کلیتی می دانست که نمی توان آن را به عادات، ساختارهای شناختی، مجموعه ای از غرایز، یا روابط بين S - R کاهش داد.

به نظر او این گونه تلاش ها از انسان یک ماهیت تحریف شده ای به دست می دهند.

بدین ترتیب با مطالعه حیوانات نمی توان به علت های رفتاری انسان پی برد.

از طرف دیگر، در مطالعه علمی انسان که هدف تفی واقعیت ذهنی است، اطلاعات ناقصی در مورد رفتار انسان به دست می آید.

زیرا این واقعیت ذهنی است که مزلو با ابراز این نظریات از یک طرف با موج های اول و دوم یعنی روان تحلیل گری و رفتارگرایی، و از طرف دیگر با شناخت گرایی، که بتدریج به یک نیروی قدرتمندی در روان شناسی تبدیل می شد، به مخالفت برمی خیزد.

در واقع او انسان را فراتر از اشیای فیزیکی، حيوانات غریزی، نظام های تابع محرک و پاسخی، یا سیستم های پردازش اطلاعاتی صرف می دانست.

به نظر او رفتارگرایی با بررسی حیوانات و روان تحلیل گری با تمرکز بر روی افراد انسانی آشفته و مختل سعی در شناخت انسان دارند.

ولی با این قبیل مطالعات نمی توان به ماهیت وجودی انسان پی برد.

برای شناخت انسان باید به مطالعه انسان های سالم و استثنایی دست یازید.

هرچند مطالعه و شناخت این گونه انسانها آسان نیست، ولی با این نوع مطالعه و شناخت ما به نتایجی می رسیم که روشنگر مسیر آتی انسانیت خواهد بود.

البته از نظر او سلامت صرفا فقدان بیماری نیست.

به نظر او انسان سالم کسی است که در جهت رسیدن به بالقوگیهای کامل خود قدم بر می دارد.

حال وظیفه روان شناسی بررسی چنین انسان ها است. روشن است که مزلو بر روی مطالعه فرد تأکید خاصی دارد.

به نظر او درک اینکه اینگونه انسان های استثنایی چگونه می اندیشند و نیروی برانگیزاننده آنان در زندگی چیست حائز اهمیت است.

نیروی عمده مزلو صرف مطالعه انسان های سالم و از نظر او کامل شد. به ویژه به انگیزه رفتاری آنان تمرکز زیادی یافت.

قبل از ازلو روان شناسان مختلفی تلاش کرده بودند که فهرستی از نیازهای انسان را که موجب رفتار انسان می شدند را ارائه دهند.

روان تحلیل گران فرویدی به نیازهای غریزی و روان تحلیل گران دیگری نظیر اریک فرام، به نیازهای روانشناختی تأکید کرده بودند.

مزلو با اشرافی که بر این نظریه های مربوط به نیازها داشت، اقدام به دسته بندی و طرح نیاز به صورت یک هرم پرداخت، که این طرح او را سلسله مراتب نیازها، یا هرم نیازهایه مزلو مینامند.