به اعتقاد من یکی از دلایل اصلی این تفاوت، ریشه در این حقیقت دارد که فردی که در بازی به کودکان کمک می کند چه درکی از اهمیت فرآیند بازی و میزان قدرت این فرآیند دارد.
برای مثال بازی هایی که در قالب عاملی انرژی دهنده و لذت بخش انجام می شوند می توانند مهیج و سرگرم کننده و منبعی از یک لذت بی کران و بی اندازه برای بازیکن های آن بازی ها باشند.
اما گاهی هم می توانند برای کودکان ساکت، کودکانی که درک قوانین بازی برایشان دشوار است، کودکان مملو از نومیدی و اضطراب یا آنهایی که ترس از بازی داده نشدن یا شکست دوباره را دارند، یک شکنجه محض باشند.
و بدین ترتیب، تعدادی از بازی ها ممکن است حس عزت نفس پایین را در کودکان افزایش دهند و یا سبب ایجاد واکنش های احساسی شدید یا نامناسب گردند.
در مقابل، اگر انتخاب بازی توسط فرد مسئول به درستی و آگاهانه انجام شود، می تواند به یک ابزار مؤثر و غیرقابل باور در تقویت حس نوخواسته کودک از خود و کمک به او برای تحمل نومیدی ها و یادگیری هماهنگ شدن با همسالان مبدل گردد.
بازی یک روش سرگرم کننده برای یادگیری اندیشه ها و مهارت های مهم و جدی زندگی است.
وقتی بزرگسالان در انجام بازی به کودکان کمک می کنند، بازی همواره باید هوشیارانه و بی عیب و نقص انجام گردد.
از این رو باید نسبت به علت انجام بازی هایی که انتخاب کرده ایم و نسبت به آثار احتمالی آنها آگاهی و هوشیاری کامل داشته باشیم و آن را به طور کامل به کودک معرفی کنیم تا بتوانیم به درک کاملی از نوع واکنش و تعامل متقابل آنها و یادگیری هم زمانی که میان شرکت کننده ها رخ می دهد نائل آییم.