تجارب کودکی اطلاعاتی به فرد میدهد که با استفاده از آنها نسبت به خود و سایرین دید و نگرشی به دست می آورد. در نهایت این موارد ساخت شناختی فرد را تشکیل می دهد. این ساخت شناختی به طور خودکار رفتار فرد را تحت تأثیر قرار میدهد به عنوان مثال اگر والدین کودک از همان ابتدای تولد او را از خطر کردن و ریسک کردن دور کند و مرتب مواظب او باشند این ایده که «دنیا جای خطرناکی است و باید از ریسک کردن اجتناب کرد و من نیاز دارم همیشه توسط دیگران کنترل شده و تحت مراقبت باشم» را شکل می دهد. در نتیجه به طور خودکار در آینده از ارائه رفتاری فعالانه و خلاق خودداری می کند. عوامل محیطی تنها علت ایجاد طرحواره ها و الگوهای منفی نیستند. انسان و نحوه تفکر او هم در این امر دخالت دارد به عنوان مثال عدم توجه به بعضی محرکات محیطی، برچسب نادرست، تمرکز نادرست، خودانگیختگی مضر، خزانه ای از نقصها و تجسمهای افراطی و تفکر همه یا هیچ از عوامل دیگری هستند که در شکل گیری نقشه های شناختی و طرحواره های نادرست دخیلند (فری، ۱۳۸۲). افکار خودآیند می توانند مفهومی، کلامی، صوتی یا تصویری باشند (هارتون وکلارک، ۱۳۸۶). عدم توجه به بعضی محرکات محیطی یا فقدان توجه انتخابی: هر لحظه در اطراف ما محرکات فراوانی وجود دارد که در صورت توجه احساس و ادراک خواهند شد، به سبب وجود تعداد بالایی از محرکها در محیط انسان نمی تواند در یک زمان واحد به تمامی محرکات موجود توجه کند. لذا ناچار است برای ارضای نیاز یا تحقق هدف خود عده ای از آنها را برگزیند و به آنها پاسخ دهد. اما گاهی این عمل به درستی انجام می گیرد (پالمر، ۲۰۰۰) یعنی بعضی اوقات به جای توجه به محرک های مربوط و مناسب با رفع نیاز فرد به محرکات نامربوط توجه می کند. محرکهایی که در شکل گیری ادراک و شناخت درست تأثیر نامطلوب دارد.


موضوع پیشنهادی روانشناسی :

رابطه بین طرحواره های منفی و تربیت کنترل شده با عملکرد تحصیلی فرزندان