علت این است که در شناخت درمانی با شناخت و تغییر آن سر و کار داریم و چنین تغییری صورت نخواهد گرفت مگر اینکه با آگاهی، میل و خواست مددجو باشد. بنابراین به منظور افزایش سطح ادراک، شناخت و تغییر نحوه پردازش پس از مشخص کردن طرحواره نادرست از مراجع خواسته می شود آنها را به شکلی آزمایشی و تصوری به کار ببندد و پیامد آنها را تعیین کند تا به این شکل عدم درستی آنها مشخص شود.
مشاور شناخت گرا به منظور جمع آوری اطلاعات از مصاحبه های تشخیصی طولانی استفاده می کند و برای تعیین نادرستی طرح وارهها شیوه گفت و شنود سقراطی به کار می برد. در طی به کارگیری این روش مشاوره از مددجو می خواهد که استنتاج های خود را مطرح کرده و برای آنها مواردی دقیق، عینی و بیرونی ارائه دهد تا به این وسیله فرضیه های تدوین شده تائید یا رد شده و استنتاج های نادرست و غیرواقعی مشخص شوند.
این موارد با استفاده از تصویر سازی ذهنی و تصور چگونگی انجام اعمال جدید و پیامد آن صورت می گیرد. سپس برای عینی ساختن آگاهی های به دست آمده از مددجو خواسته می شود مواردی را به اجرا گذاشته و به ثبت روزانه اقدام کند (فری، ۱۳۸۲).
در واقع مشاور شناخت گرا یک مربی و تسهیل کننده عمل است. او ابتدا باید راههای پیدا کردن شناختهای نادرست و شیوه های تغییر آنها را به مددجو بیاموزد سپس او را در چگونگی به کار بردن این فنون و راهبردها یاری دهد و راه وی را تسهیل سازد.
درمانگر شناختی سعی می کند در زمانی کوتاه اشتباه های منطقی موجود در دهن مددجو را به شکلی عینی و ملموس مشخص کرده و به مددجو در اصلاح آن کمک کند (اسکاپیرا، ۲۰۰۴). نقش فعال مشاوران شناختی، درگیر ساختن مراجعین به تلاش و خواست انجام تکالیف عملی در مراجع ایجاد انگیزه کرده و جلسات را پويا می سازد.