موضوع روانشناسی برای مقاله

 ناظر آموزشی می تواند فعالیتهای آموزشی معلم را در ارتباط با هر مؤلفه مشاهده کند و سپس آنها را در چهار سطح دسته بندی کند: نامطلوب، مبتدی، مسلط و ممتاز.

 همه رویکردهای روان درمانی، صریح یا ضمنأ عامل هایی را که سلامت روانی را تشریح می کند مشخص می کنند.

 اعتقاد به باورهای سخت نشان دهنده تلاش ما در سحرآمیز جلوه دادن اتفاق های خاص است. اگر به راستی، باورهای سخت ما این تأثیرات را داشتند، اعتقاد به آنها می بایست برای ما محسوس می بود.

 می توان بسیاری از جنبه های یادگیری در کلاس را مشاهده و مورد بحث قرار داد. برنامه ها و رفتار معلم، تعامل معلم و دانش آموز،

 همه رویکردهای روان درمانی بر پایه نحوه فهم آشفتگی های روانی هستند. یک مشخصه نظری بزرگ REBT این است که علت اضطراب افراد چیزها نیست، بلکه دیدگاه های سختی است که نسبت به آنها می گیرند.

 در دهه ۱۹۶۰ یکی از روانکاوان امریکایی به نام رنه اسپیتز حالتی بیمار گونه را تحت عنوان افسردگی اتکایی شرح داد که در آن نوزادان پرورش یافته در محیط های پرورشگاهی تمیز ؛ ولی از لحاظ عاطفی سرد واکنش هایی شبیه افسردگی از خود بروز می دادند (اسپیتز و ولف ، 1946).

 چگونه یاددهی و یادگیری بهبود می یابد؟ هیچ معمایی در آن نهفته نیست، موضوع خیلی ساده است: در واقع هیچ کس به تنهایی و جدا از دیگران نمی تواند کارش را بهبود بخشد.

 تقریبا همه نوجوانان برخی از علائم افسردگی را تجربه می کنند و تا ٪5 کودکان و ۱۰ تا ۲۰٪ نوجوانان هر از گاهی دچار افسردگی شدید می شوند (اونولی، نایت، کسلر و مریکانگاس، ۲۰۰۸).

 مغز ما از آغاز، برای محبت کردن تنظیم شده است. ما به طور خودکار به کمک کودکی میشتابیم که از وحشت فریاد میزند؛ و خود به خود تمایل داریم کودکی خندان را در آغوش بکشیم.

 برعکس اکثر کودکان که هرگاه غمگین می شوند به سرعت به حالت عادی بر می گردند، کودکانی که دچار افسردگی هستند به نظر می رسد

 گفتنی است، واژة آلمانی einfihlung که در سال ۱۹۰۹ برای اولین بار واژه انگلیسی empathy (= همدلی) به عنوان معادل آن مطرح شد، در واقع به معنی احساس درونی» است و بیانگر تقلید درونی احساس دیگری می باشد.

 طبیعت برای برقراری روابط بی دردسر بین اعضای هر گروه از موجودات، ساختاری مناسب برای مغز طراحی نموده است.

 انسان ها از طریق تنظیم هیجان، نوع، زمان و نحوه ی تجربه کردن و ابراز هیجان را تعیین می کنند.

 به نظر می رسد یکی از عوامل مهمی که در گذشت و فداکاری نقش دارد، داشتن وقت برای توجه کردن است؛ برای این که به بهترین وجه برای همدردی برانگیخته شویم، لازم است بر روی موضوع تمرکز کامل پیدا کنیم تا از نظر عاطفی درگیر آن شویم.

 هواداران خشن تیم های فوتبال را در بازی های اروپا، به خاطر جار و جنجال و خشونت های فراوانی که ایجاد می کنند، اوباش می نامند.

 محرک های فکری پرقدرت، مانند «دموکراسی» یا «پاکیزگی» ما را وادار می کنند به روش خاصی عمل کنیم؛ آنها افکاری تأثیرگذار هستند.

کار آمدی جمعی، ریشه در خودکارآمدی دارد. به این معنا که، اعضای گروه، اعتقادات و باورهای هم گروهی های خود را هنگامیکه توانایی های جمعی آنها را مورد بررسی قرار می دهند، در نظر می گیرند (باندورا، ۱۹۹۷).

حالات فیزیولوژیکی و عاطفی نیز بر باورهای کارآمدی تأثیر می گذارند. اطلاعات روانشناختی از قبیل سطح بالای اچ آر، - افزایش تعریق، عضلات تنیده را می توان هم به عنوان نتایج مثبت و هم منفی در نظر گرفت.

باورهای کارآمدی هسته اصلی نظریه شناختی اجتماعی است (سی اس تی). در سی اس تی رفتار انسانی به صورت یک تعامل سهگانه، پویا و متقابل عوامل فردی، رفتاری و محیطی تعریف می شود (باندورا، ۱۹۸۶). یکی از این سه عامل رفتار فرد را تعیین می کند (باندورا، ۱۹۸۶).

خودکارآمدی جمعی در برخی از رشته های ورزشی، ورزشکارن به صورت تیمی و نه انفردای به رقابت می پردازند و با یکدیگر در جهت دستیابی به یک هدف جمعی تلاش می کنند.